3 . احساس
از اهنگایی که بهم احساس گناه میدن ، بدم میاد
باعث میشن احساس کنم خیلی بدجنسم ، اون احساس بد که بهم عذاب وجدان میده ،
با اهنگای شاد راحت تر میتونم بالای سر جنازههای توی مغزم ، لبخند بزنم.
از اهنگایی که بهم احساس گناه میدن ، بدم میاد
باعث میشن احساس کنم خیلی بدجنسم ، اون احساس بد که بهم عذاب وجدان میده ،
با اهنگای شاد راحت تر میتونم بالای سر جنازههای توی مغزم ، لبخند بزنم.
فکر میکنید تعطیلات تابستانه من چجوری شروع شد ؟
با سرماخوردگی.
چیزی که چندوقته ، نقریبا دوساله دارم بهش فکر میکنم اینه که دلیل اون دروغ ها چی بود . من نه کمبودی داشتم نه چیزی ، فقط حوصلم سر رفته بود و تصمیم گرفتم دروغ بگم ، بعد از اون ، یاد گرفتم نقش بازی کنم، یاد گرفتم برای هر آدمی یه شخصیت متفاوت داشته باشم ، به طوری که دیگه برام سخت بود پیش دونفر ، اخلاق یکسان داشته باشم . دروغ هایی گفتم که تا ابد ادامه دارن ، نه برای خودم ، بلکه برای مردم .
بعضی دروغ ها زندگی میکنن ، نفس میکشن ، بزرگ میشن و درآخر ، همراه با شنونده میمیرن.
دروغهای من تو چه مرحله ای هستن؟ اونا بزرگ شدن ، راستش دارن مستقل از من عمل میکنن و این من رو میترسونه .
متاسفم برای اسیب هایی که رسوندم ، ولی من ناراحت نیستم. ، ولی تو ؟ تو تا تهش با افکار دروغین "من" زندگی میکنی که حتی خودت نقشی هم در بوجود اوردنشون نداشتی
شروع این دروغ با من بود ، ولی پایانش؟ حتی وقتی بمیری هم دلتنگ این دروغ میشی . موفق باشی. دوست دارم قیافت رو وقتی حقیقت رو میفهمی ، اوه نه ببخشید ، وقتی میمیری ، ببینم .
احساس گناه نمیکنی؟
میکنم . چرا نکنم؟
کی بجز من خودم رو میشناسه؟ هیچکس. فقط خودم میدونم چه کارایی کردم. نه در حدی که خودم رو به جهنم بفرستم ، درحدی که کاری کنم کسی به خدا ایمان بیاره و از خدا بخواد من به جهنم فرستاده بشم . خب این خوبه . میبینی؟ من مردم رو با ایمان و خدا پرست میکنم . باشد که رستگار شوند.
چجوری بگم.. انگار دنیا رو بهم دادن
خیلی بیش از حد خوشحالم
امتحانا تمام شدن.
از امروز من ازادم
میخوام از الف بگم؟ بازم بله .
حس میکنم بعد ار مدت ها ازش گذر کردم
پیجش رو پیدا کردم . فالوش کردم عکس جدید از خودش پست کرد،برخلاف بارهای قبلی، به قیافش نگاه کردم،من واقعا این رو دوست داشتم؟
واقعا برای این ادم که منو له کرد ، مینوشتم؟ شاید بدجنس بنظر بیام ،ولی خنده خدا؟ ببخشید تو نفرین خدایی.تو بابت گناهای زندگی قبلیم اومدی جلوی راهم.
نمیدونم ، کاش پیداش نمیکردم،همون لحظه که نگاهش کردم ، یاد وقتی افتادم که با اشک بهش زنگ میزدم؛ به عکسش نگاه میکردم و حتی باورم نمیشه بخاطر این شیطان زمینی ، تا همین یمدت پیش ناراحت بودم. الف من ، دیگه نمیترسم اینجارو اتفاقی پیدا کنی و بفهمی ینفر هنوز به یادته ، امیدوارم اینبار جدی بمیری، آتنا .
راستش اونقدرا هم ناخواسته نبود
میدونستم همه چیز خراب میشه ، اما حرفامو زدم چون مثل همیشه ، خطرناک تر از خودم برای اطرافیانم ، خودمم و اون فرد برای اینکه سلامت روانش به دست من تخریب بشه زیادی خوب بود
ناراحتم ؟ نه .
پشیمونم ؟ نه .
تو میدونی چجور مردم رو عاشق و شیفته خودت کنی و بعد با همون عشق بکشیشون ، چرا با من اینکارو کردی؟ تو میدونستی من به زور بازم رو پای خودم ایستادم ، میدونستی سخت بهت اعتماد کردم ، چرا کاری کردی بازم شب رو بیشتر دوست داشته باشم؟
آخرین جملات اون ، همین امروز ، تقریبا بیست دقیقه پیش ، چند ثانیه قبل از از اینکه از همه جا بلاک بشم .
به عنوان یادگاری از قلبی که ناخواسته شکستم .
الحمدلله یکی از کشوری هارو دادم و یکی مونده ، فیزیک . تقریبا کمی پاره هستم
ولی راستش
خوشحالم . خیلی زیاد .