me and i

我……还活着吗?

یک

من و خودم 

شاید برای نوشتن و شاید برای دوست پیدا کردن 

 

 

lether ..
lether .. Tuesday, 10 Khordad 1401، 04:36 PM

؛

وقتی برگردی من بازم منتظرتم، نمیدونم کی و کجا. من همیشه همون جای همشگی ایستادم، فراموش نمیکنم ریتم قدمات چطوری بود، صدای نفسهاتو یادم نمیره. "بهم نخند من دماغم شکسته معلومه نفس کشیدنم پر سر و صداست". هیچوقت فکر نمیکردم دلم برای دماغ شکسته یکی دیگه تنگ بشه. بله سخته، من هنوز پیویتو دارم و نمیدونم چکارش کنم ، میترسم پاکش کنم و بعد هیچوقت نتونم مدل حرف زدنتو به یاد بیارم ، هربار نگاهم به پروفایل احمقانت می افته قلبم هزار بار سریع تر میزنه.

من یه دوست صمیمی دارم که همه جا همراهمه ، هرکس بیاد، هیچوقت تو نمیشه. امیدوارم الان خوشحال باشی. برعکس وقتایی که با گریه پیام میدادی"میای بریم بیرون؟" میدونی قسمت دردناکش کجاست؟ همه دوستت داشتن اما دیگه دیر بود. اما من دوستت داشتم و دارم و خواهم داشت، حتی وقتی میمیرم هم تو 17 ساله باقی موندی. 

من از فکرت در میام، اما تو همیشه تو فکر من باقی میمونی. خداحافظی های من زشتن "نشده یبار پیش من باشی و اخرش سگ نشی"، میدونم دیره اما معذرت میخوام.

lether ..
lether .. Monday, 28 Esfand 1402، 02:35 PM

خیلی ببخشید

یکی تو مدرسم هست که هیکلش دقیقا ، ددققییقااا دو برابر منه و از من بزرگتره.
الان چند وقته که به شونه هاش نگاه میکنم و احساس میکنم باید گازش بگیرم. میخوام بهش نزدیک بشم. نه چون جذابه ، نه چون ازش خوشم میاد ، بلکه چون میخوام گازش بگیرم

lether ..
lether .. Friday, 11 Esfand 1402، 08:58 PM

ریاضی

امسال هم مثل پارسال امتحان استانی دارم و چیز جالب: به زور دارم حسابان رو یاد میگیرم و نمیدونم باید چکارش کنم. هندسه هم که وای خدای من؟منظورت چیه دایره بهم میدی و اسم دخترخاله باراک اوباما رو ازم میخوای؟ من واقعا نمیدونم که با چه منطقی اومدم رشته ریاضی و فیزیک . البته میدونم، فکر میکردم قراره عدد ، تکرار میکنم ، عدد جلوم باشه و من قراره با اعداد کار داشته باشم!!!! ولی تنها چیزی که الان رو به رومه ؟ ایکس ، وای ، بتا ، الفا ، هرچیزی که عدد نباشه!! منظورت چیه مگه ریاضی درباره اعداد نبود؟ 

lether ..
lether .. Wednesday, 1 Azar 1402، 04:25 PM

خودم رو ﷼﷼

بله من زنده هستم البته امیدوارم که نبودم، بله من زندگی خوبی دارم و الان در حقیقت در بهترین دوره زندگی خودم هستم، بله من هیچ مشکلی در روابط دوستی و با خانوادم ندارم . پس عزیزم؟ مشکل چیه؟ چرا امیدواری زنده نبودی؟ بله این سوالیه که من بهش فکر میکنم، چرا امیدوارم که بمیرم ؟ وقتی جوابش رو پیدا کردم اینجا مینویسمش.

lether ..
lether .. Wednesday, 1 Azar 1402، 04:17 PM

کنسل

کامنت کنسله. خجالت میکشم

lether ..
lether .. Tuesday, 21 Shahrivar 1402، 01:55 PM

همه

میخوام همه وبلاگ هارو چک کنم و کامنت بذارم. فکر نکنید دیوونه شدم

lether ..
lether .. Tuesday, 21 Shahrivar 1402، 01:51 PM

یک سال

الان تقریبا یکساله من این وبلاگو دارم

توی این یکسال، متاسفانه من دوبار شکست عشقی خوردم. 

شکست عشقی؟ منظورم اینه که نرفتم پیوی کسایی که ازشون خوشم میومد و نتونستم ارتباط بگیرم در نتیجه شکست عشقی خوردم. در ادامه ، الان دوباره وارد دوران طلایی مایل به قهوه ای خودم شدم و نمیدونم کی و چی هستم ، اگر تا بیست روز اینده کسی رو پیدا نکنم ، احتمالا خودم رو از طبقه سوم بندازم پایین 

lether ..
lether .. Tuesday, 21 Shahrivar 1402، 01:35 PM

شب

تاحالا شبی به این زشتی نداشتم 

این حجم از زشتی عادی نیست 

lether ..
lether .. Friday, 9 Tir 1402، 12:56 AM

بیدار

اگه بیدار هستید، بیاید تا باهم حرف بزنیم ، یک راه ارتباطی مثل گفتینو بهم بدید از کامنتها بدم میاد 

lether ..
lether .. Friday, 9 Tir 1402، 12:10 AM

3 . احساس

از اهنگایی که بهم احساس گناه میدن ، بدم میاد 

باعث میشن احساس کنم خیلی بدجنسم ، اون احساس بد که بهم عذاب وجدان میده ،

 با اهنگای شاد راحت تر میتونم بالای سر جنازههای توی مغزم ، لبخند بزنم.

lether ..
lether .. Sunday, 28 Khordad 1402، 12:23 AM

شروع فوق العاده

فکر میکنید تعطیلات تابستانه من چجوری شروع شد ؟ 

با سرماخوردگی. 

lether ..
lether .. Saturday, 27 Khordad 1402، 12:12 PM

2 . احساس

چیزی که چندوقته ، نقریبا دوساله دارم بهش فکر میکنم اینه که دلیل اون دروغ ها چی بود . من نه کمبودی داشتم نه چیزی ، فقط حوصلم سر رفته بود و تصمیم گرفتم دروغ بگم ، بعد از اون ، یاد گرفتم نقش بازی کنم، یاد گرفتم برای هر آدمی یه شخصیت متفاوت داشته باشم ، به طوری که دیگه برام سخت بود پیش دونفر ، اخلاق یکسان داشته باشم . دروغ هایی گفتم که تا ابد ادامه دارن ، نه برای خودم ، بلکه برای مردم . 

بعضی دروغ ها زندگی میکنن ، نفس میکشن ، بزرگ میشن و درآخر ، همراه با شنونده میمیرن. 

دروغهای من تو چه مرحله ای هستن؟ اونا بزرگ شدن ، راستش دارن مستقل از من عمل میکنن و این من رو میترسونه . 

متاسفم برای اسیب هایی که رسوندم ، ولی من ناراحت نیستم. ، ولی تو ؟ تو تا تهش با افکار دروغین "من" زندگی میکنی که حتی خودت نقشی هم در بوجود اوردنشون نداشتی 

شروع این دروغ با من بود ، ولی پایانش؟ حتی وقتی بمیری هم دلتنگ این دروغ میشی . موفق باشی. دوست دارم قیافت رو وقتی حقیقت رو میفهمی ، اوه نه ببخشید ، وقتی میمیری ، ببینم . 

lether ..
lether .. Thursday, 25 Khordad 1402، 03:07 PM

1 . احساس

احساس گناه نمیکنی؟ 

میکنم . چرا نکنم؟ 

کی بجز من خودم رو میشناسه؟ هیچکس. فقط خودم میدونم چه کارایی کردم. نه در حدی که خودم رو به جهنم بفرستم ، درحدی که کاری کنم کسی به خدا ایمان بیاره و از خدا بخواد من به جهنم فرستاده بشم . خب این خوبه . میبینی؟ من مردم رو با ایمان و خدا پرست میکنم . باشد که رستگار شوند. 

lether ..
lether .. Thursday, 25 Khordad 1402، 10:30 AM

تمام

چجوری بگم.. انگار دنیا رو بهم دادن 

خیلی بیش از حد خوشحالم 

امتحانا تمام شدن. 

از امروز من ازادم

lether ..
lether .. Wednesday, 24 Khordad 1402، 11:53 AM

باز هم تو .

میخوام از الف بگم؟ بازم بله .

حس میکنم بعد ار مدت ها ازش گذر کردم 

پیجش رو پیدا کردم . فالوش کردم عکس جدید از خودش پست کرد،برخلاف بارهای قبلی، به قیافش نگاه کردم،من واقعا این رو دوست داشتم؟ 

واقعا برای این ادم که منو له کرد ، مینوشتم؟ شاید بدجنس بنظر بیام ،ولی خنده خدا؟ ببخشید تو نفرین خدایی.تو بابت گناهای زندگی قبلیم اومدی جلوی راهم.

نمیدونم ، کاش پیداش نمیکردم،همون لحظه که نگاهش کردم ، یاد وقتی افتادم که با اشک بهش زنگ میزدم؛ به عکسش نگاه میکردم  و حتی باورم نمیشه بخاطر این شیطان زمینی ، تا همین یمدت پیش ناراحت بودم.  الف من ، دیگه نمیترسم اینجارو اتفاقی پیدا کنی و بفهمی ینفر هنوز به یادته ، امیدوارم اینبار جدی بمیری،  آتنا . 

lether ..
lether .. Monday, 8 Khordad 1402، 03:41 PM

ادامه

راستش اونقدرا هم ناخواسته نبود 

میدونستم همه چیز خراب میشه ، اما حرفامو زدم چون مثل همیشه ، خطرناک تر از خودم برای اطرافیانم ، خودمم و اون فرد برای اینکه سلامت روانش به دست من تخریب بشه زیادی خوب بود 

ناراحتم ؟ نه . 

پشیمونم ؟ نه . 

lether ..
lether .. Thursday, 4 Khordad 1402، 01:17 PM

یک یادگاری .

تو میدونی چجور مردم رو عاشق و شیفته خودت کنی و بعد با همون عشق بکشیشون ، چرا با من اینکارو کردی؟ تو میدونستی من به زور بازم رو پای خودم ایستادم ، میدونستی سخت بهت اعتماد کردم ، چرا کاری کردی بازم شب رو بیشتر دوست داشته باشم؟

آخرین جملات اون ، همین امروز ، تقریبا بیست دقیقه پیش ، چند ثانیه قبل از از اینکه از همه جا بلاک بشم . 

به عنوان یادگاری از قلبی که ناخواسته شکستم . 

lether ..
lether .. Thursday, 4 Khordad 1402، 01:13 PM

امتحان

الحمدلله یکی از کشوری هارو دادم و یکی مونده ، فیزیک . تقریبا کمی پاره هستم 

ولی راستش 

خوشحالم . خیلی زیاد . 

lether ..
lether .. Tuesday, 2 Khordad 1402، 12:34 AM

..

از وقتی شناختمش ، جوری تغییر کردم که نمیفهمم ، میخوام خودم رو بکشم .. براش . میتونم براش ادم بکشم و میتونم براش اسمون رو به زمین بدوزم . 

وقتی میخنده ، اوه وقتی بهش میگم ببینمت و با لبخند برام عکس میفرسته .. البته که کم پیش میاد چون لبخند خدای من ، زیادی قیافه جدی ای داره . 

چجوری بگم .. انگاری وقتی نیستش رنگها برام کمرنگن، گلها سرشون پایینه ، رنگم از خط بیرون میزنه .. حتی نمیخوام قبول کنم که دوستش دارم . 

چی باعث میشه من بهش نگم که بیا وقتی دوتا گربه کنار هم دیدیم یاد هم بی افتیم ؟ 

اینکه مطمئنم من برای اون "آره فلانی .. باهاش حرف میزنم ، میشناسمش" هستم .

lether ..
lether .. Tuesday, 15 Farvardin 1402، 11:27 PM

دیشب

جوری که دیشب مثل چی تو حال خودم نبودم و زنگ زدم بهش ، تقریبا بهش اعتراف کردم و صبح زدم زیرش که اره تو حال خودم نبودم چرت و پرت گفتم و الان اعتراف کودکانه من تبدیل به جوک شده برامون .

lether ..
lether .. Thursday, 10 Farvardin 1402، 11:17 PM

؛

خیلی میخوام که بگم "از دست دادن فلان چیز خیلی برام سخته" ولی سخت نیست . هر لحظه آمادگی اینو دارم که هرچیزی رو از دست بدم . 

دلم تنگ بشو نیست و خیلی کم پیش میاد دلتنگ بشم ، تمام دلم تنگ شده ها فقط برای باز کردن بحث بوده یا به جای دوستت دارم ازشون استفاده کردم .

این اهمیت ندادن خیلی خوبه اما فکر کنم دیگه خسته شدم از این که برام مهم نباشه

lether ..
lether .. Sunday, 6 Farvardin 1402، 01:32 PM

1401 -> 1402

سال جدید ، شروع شده و من هنوز توی 98 موندم . 

سالی تقریبا بی معنی و بدون چیز مفیدی بود . 

خودم رو آزاد کردم و یه رابطه نسبتا طولانی که هیچ سود و حسنی نداشت رو "خودم" تموم کردم . افتخار میکنم که انسان وابسته ای مثل من ، تونست بدون حتی یک قطره اشک و حتی یک تیر قلب ، خودش رو آزاد کنه .

اما کی گفته امسال قرار نیست به کسی نزدیک بشم ؟ یکی رو در نظر دارم و امیدوارم همین روز ، سال دیگه بیام و بگم "اون" بهترین اتفاق امسال من بود . 

البته که احتمال میدم هفته دیگه از این هم زده بشم ، چرا ؟ چون من ، انسان مریضی هستم 

جدا از این ها ، امسال تونستم با نبودن افراد تو زندگیم ، کنار بیام ، و چه چیزی بهتر از این ؟ 

بگذریم .

امیدوارم سال خوبی داشته باشید ، خیلی دیر تبریک گفتم ، طول کشید تا از گور در بیام . 

هرروزتان پیروز ، نوروزتان نوروز . 

سال نو مبارک 🤍

lether ..
lether .. Thursday, 3 Farvardin 1402، 12:07 AM

اینبار یک فرد قدیمی .

من بعد از مدت طولانی ای تنها بودن ، به دوستهای قدیمیم برگشتم و به تازگی دارم توی زندگیم بهتر عمل میکنم ، بیرون میرم ، خوب غذا میخورم و فکر میکنم وزن اضافه کردم . به دوستهای یکسال پیشم برگشتم ، به دوستهای دوسال پیشم هم برگشتم ، حتی یکنفر از چهارسال پیش ، پس الف من .. تو چرا پیش من بر نمیگردی ؟ دنبالت گشتم و فکر میکنم بالاخره پیدات کردم ، کلی موفق شدی و هنوز شلوار هایی میپوشی که به زور تا زیر زانوته .. الف من ، من و تو هیچ سال نویی رو باهم نگذروندیم اما چندین ساله ، آرزو میکنم همزمان با شکفتن گلها ، توهم پیش من برگردی ، دیدم که موهات رو رنگ کردی .. مگه اون تارهای خرمایی رنگ چه مشکلی داشتن ؟ اما هنوز هم زیبایی ، نمیدونم چجوری بگم.. زیباتر از خنده خداوند .. انگاری قطره ای از اشک خدایی.. انگاری اشتباهی افتادی این پایین و اوه الف من ، قطره ای از اشک خدای من.. میدونی چند قطره از اشکهای من .. به نام تو سند خوردن ؟ 

lether ..
lether .. Thursday, 25 Esfand 1401، 01:49 PM

زنده

این یک پست کوتاه درباره زنده بودنمه . 

lether ..
lether .. Wednesday, 28 Dey 1401، 10:36 AM

،

امیدوار بودم با این یکی تورو یادم بره ، ولی خودمم متوجه نشده بودم که چشماش دقیقا شبیه چشمای توئه . 

lether ..
lether .. Wednesday, 23 Azar 1401، 05:13 PM

یک فرد بیچاره

دانش اموز رشته ریاضی و فیزیک بعد از جر دادن خودش در دو ماه آبان و آذر ، همه درسای تخصصی بجز شیمی رو زیر 16 میگیره . بیچاره ذکر شده حتی جغرافی رو هم ریده .

lether ..
lether .. Sunday, 20 Azar 1401، 01:43 PM

دوباره

اشتباهی که جدیدا مرتکبش شدم ، علاقمند شدن دوباره بود . 

بعد از مدتها احساس کردم که wow

این آدم همونه که من میخوام .. اما خب مثل همیشه ، آدمها اشتباه میکنن و الان فقط افت تحصیلی نصیبم شده . 

lether ..
lether .. Saturday, 28 Aban 1401، 06:54 PM

1111

چرا و چجوری بعضیا در وصف موی فر شعر میگن ، قربون صدقش میرن و هزارتا چیز دیگه ؟ من که تو آینه فقط یه احمق میبینم که یادش رفته دیشب موهاشو سشوار بکشه و الان شبیه گوسفنده .

lether ..
lether .. Thursday, 19 Aban 1401، 06:18 AM

همینجوری .

میتونیم باهم آشنا بشیم ؟ نه 

شمارتو بده که وقتی نت قطعه باهم حرف بزنیم . نه 

من تازه اومدم ، همو بشناسیم ؟ الان نه  

آیدی فلانم اینه "فلان اسم 313" اَدم کن. بلاکش کن و نپرس چرا ، فقط انجامش بده 

 

lether ..
lether .. Friday, 1 Mehr 1401، 02:48 PM

پیرمرد

حس میکنم ، برای داشتن یه وبلاگ ، مغزم پیره ، یعنی وقتی بچه تر بودم ، هر چیزی دم دستم بود رو پست میکردم . با اینکه اونموقع همه از من بزرگتر بودن ، ولی نمیترسیدم مسخرم کنن ، الان برعکسه ، شاید خیلیا ازم کوچیکتر باشن ولی من میترسم مسخرم کنن . هی مینویسم و پاک میکنم فقط چون "ای بابا احمق فقط واسه خودت مهمه مگه بقیه بیکارن ؟"

lether ..
lether .. Sunday, 30 Mordad 1401، 02:47 PM

من بابتش خوشحال نیستم

راستش من از اینکه تو بدون من شادی ، بدم میاد . امیدوارم چیزی که من حس کردم رو توهم حس کنی ، نمیدونم این نفرینه یا نه ، بستگی داره خودت فکر کنی تو بهم اسیب رسوندی یا نه . من از اینه تو کلی آدم دور خودت داشتی ، اونم وقتی که من فقط تورو داشتم ، ناراحتم . از اینکه دوستت تن ینفر یه کاپشن مشکی براق دید و گفت شبیه کیسه زبالست باید برای این دختره (من) بخریم و تو خندیدی ، ناراحتم . من آشغال بودم ؟ هیچکدوم اشکال نداره . چرا بعد از کلی باهم بودن ، دیگه حتی برات مهم نیست زندم یا نه ؟ هیچکدوم مهم نیست ، مثل همیشه ، این منم که مشکل دارم . "نه من حالم خوبه نگران نباش " و بعد به دوستات گفتی اون احساسات نداره . 

دیدم روز بعد از تموم شدنش ، خیلی خوب میخندیدی ، اون لحظه آرزو میکردم ای کاش اون لبخند رو من بهت داده بودم .

امیدوارم همش برات پیش بیاد . چرا دروغ بگم ، دلم میخواد بدترش باشه که میاد جلوت .

lether ..
lether .. Wednesday, 26 Mordad 1401، 01:51 PM

من و درباره من (اختاپوس ممنون)

من لذر هستم 

چندسال از افسردگی رنج میبردم ولی الان؟ الان لذت میبرم 

خانواده ای دارم که بابت داشتنشون واقعا خوشحال و ممنونم 

توی زندگیم چیزی کم ندارم و مجبور به انجام کاری بخاطر اینکه "فامیلا" میگن نیستم 

توی تقریبا هفده سال زندگی مفید و غیر مفیدی که داشتم

متوجه شدم که تهش بجز خانوادم قرار نیست کسی واسم بمونه 

من یه خواهر دارم که شبیه یه ویروس جهش یافتست

ولی حتی بابت اونم ممنونم چون بعد از بیشتر از ده سال صبر، شد خواهر من .

دوستامم خیلی کمن و با انگشتای یه دست و نصفی میشه شمردشون اما همونا هم بابتشون ممنونم

پس شما میتونید با من دوست بشید چون من دوستای کمی دارم 

من آدم ممنونیم به هرحال هیچوقت ناراضی و کلافه نیستم 

میگن که من شبیه پیرمرداییم که صبح تا غروب افتاب توی پارک منتظر یه همبازی برای شطرنجن

ولی من حتی شطرنج بلد نیستم 

من فقط بازیکن هندبالم ، اونم توی دروازه 

فقط هم یه ساز بلدم برعکس بیشتر بچه ها که جدیدا به کمتر از یه ساز راضی نمیشن 

من فقط بلدم فلوت بنوازم 

من کاملا اختاپوس رو درک میکنم ، اون ساز دهنی مینوازه

، دلش میخواد کسی نباشه ولی اگه کسی نباشه هم ناراحت میشه

، و اون از یکنواختی خسته شده 

این منم ، اختاپوس با یکم تغییر .

lether ..
lether .. Monday, 23 Khordad 1401، 09:31 PM