me and i

我……还活着吗?

بایگانی مطالب

2 . احساس

+ Thursday, 25 Khordad 1402، 03:07 PM | Thursday, 25 Khordad 1402، 03:07 PM | lether ..

چیزی که چندوقته ، نقریبا دوساله دارم بهش فکر میکنم اینه که دلیل اون دروغ ها چی بود . من نه کمبودی داشتم نه چیزی ، فقط حوصلم سر رفته بود و تصمیم گرفتم دروغ بگم ، بعد از اون ، یاد گرفتم نقش بازی کنم، یاد گرفتم برای هر آدمی یه شخصیت متفاوت داشته باشم ، به طوری که دیگه برام سخت بود پیش دونفر ، اخلاق یکسان داشته باشم . دروغ هایی گفتم که تا ابد ادامه دارن ، نه برای خودم ، بلکه برای مردم . 

بعضی دروغ ها زندگی میکنن ، نفس میکشن ، بزرگ میشن و درآخر ، همراه با شنونده میمیرن. 

دروغهای من تو چه مرحله ای هستن؟ اونا بزرگ شدن ، راستش دارن مستقل از من عمل میکنن و این من رو میترسونه . 

متاسفم برای اسیب هایی که رسوندم ، ولی من ناراحت نیستم. ، ولی تو ؟ تو تا تهش با افکار دروغین "من" زندگی میکنی که حتی خودت نقشی هم در بوجود اوردنشون نداشتی 

شروع این دروغ با من بود ، ولی پایانش؟ حتی وقتی بمیری هم دلتنگ این دروغ میشی . موفق باشی. دوست دارم قیافت رو وقتی حقیقت رو میفهمی ، اوه نه ببخشید ، وقتی میمیری ، ببینم . 

1 . احساس

+ Thursday, 25 Khordad 1402، 10:30 AM | Thursday, 25 Khordad 1402، 10:30 AM | lether ..

احساس گناه نمیکنی؟ 

میکنم . چرا نکنم؟ 

کی بجز من خودم رو میشناسه؟ هیچکس. فقط خودم میدونم چه کارایی کردم. نه در حدی که خودم رو به جهنم بفرستم ، درحدی که کاری کنم کسی به خدا ایمان بیاره و از خدا بخواد من به جهنم فرستاده بشم . خب این خوبه . میبینی؟ من مردم رو با ایمان و خدا پرست میکنم . باشد که رستگار شوند. 

تمام

+ Wednesday, 24 Khordad 1402، 11:53 AM | Wednesday, 24 Khordad 1402، 11:53 AM | lether ..

چجوری بگم.. انگار دنیا رو بهم دادن 

خیلی بیش از حد خوشحالم 

امتحانا تمام شدن. 

از امروز من ازادم

باز هم تو .

+ Monday, 8 Khordad 1402، 03:41 PM | Monday, 8 Khordad 1402، 03:41 PM | lether ..

میخوام از الف بگم؟ بازم بله .

حس میکنم بعد ار مدت ها ازش گذر کردم 

پیجش رو پیدا کردم . فالوش کردم عکس جدید از خودش پست کرد،برخلاف بارهای قبلی، به قیافش نگاه کردم،من واقعا این رو دوست داشتم؟ 

واقعا برای این ادم که منو له کرد ، مینوشتم؟ شاید بدجنس بنظر بیام ،ولی خنده خدا؟ ببخشید تو نفرین خدایی.تو بابت گناهای زندگی قبلیم اومدی جلوی راهم.

نمیدونم ، کاش پیداش نمیکردم،همون لحظه که نگاهش کردم ، یاد وقتی افتادم که با اشک بهش زنگ میزدم؛ به عکسش نگاه میکردم  و حتی باورم نمیشه بخاطر این شیطان زمینی ، تا همین یمدت پیش ناراحت بودم.  الف من ، دیگه نمیترسم اینجارو اتفاقی پیدا کنی و بفهمی ینفر هنوز به یادته ، امیدوارم اینبار جدی بمیری،  آتنا . 

ادامه

+ Thursday, 4 Khordad 1402، 01:17 PM | Thursday, 4 Khordad 1402، 01:17 PM | lether ..

راستش اونقدرا هم ناخواسته نبود 

میدونستم همه چیز خراب میشه ، اما حرفامو زدم چون مثل همیشه ، خطرناک تر از خودم برای اطرافیانم ، خودمم و اون فرد برای اینکه سلامت روانش به دست من تخریب بشه زیادی خوب بود 

ناراحتم ؟ نه . 

پشیمونم ؟ نه . 

یک یادگاری .

+ Thursday, 4 Khordad 1402، 01:13 PM | Thursday, 4 Khordad 1402، 01:13 PM | lether ..

تو میدونی چجور مردم رو عاشق و شیفته خودت کنی و بعد با همون عشق بکشیشون ، چرا با من اینکارو کردی؟ تو میدونستی من به زور بازم رو پای خودم ایستادم ، میدونستی سخت بهت اعتماد کردم ، چرا کاری کردی بازم شب رو بیشتر دوست داشته باشم؟

آخرین جملات اون ، همین امروز ، تقریبا بیست دقیقه پیش ، چند ثانیه قبل از از اینکه از همه جا بلاک بشم . 

به عنوان یادگاری از قلبی که ناخواسته شکستم . 

امتحان

+ Tuesday, 2 Khordad 1402، 12:34 AM | Tuesday, 2 Khordad 1402، 12:34 AM | lether ..

الحمدلله یکی از کشوری هارو دادم و یکی مونده ، فیزیک . تقریبا کمی پاره هستم 

ولی راستش 

خوشحالم . خیلی زیاد . 

..

+ Tuesday, 15 Farvardin 1402، 11:27 PM | Tuesday, 15 Farvardin 1402، 11:27 PM | lether ..

از وقتی شناختمش ، جوری تغییر کردم که نمیفهمم ، میخوام خودم رو بکشم .. براش . میتونم براش ادم بکشم و میتونم براش اسمون رو به زمین بدوزم . 

وقتی میخنده ، اوه وقتی بهش میگم ببینمت و با لبخند برام عکس میفرسته .. البته که کم پیش میاد چون لبخند خدای من ، زیادی قیافه جدی ای داره . 

چجوری بگم .. انگاری وقتی نیستش رنگها برام کمرنگن، گلها سرشون پایینه ، رنگم از خط بیرون میزنه .. حتی نمیخوام قبول کنم که دوستش دارم . 

چی باعث میشه من بهش نگم که بیا وقتی دوتا گربه کنار هم دیدیم یاد هم بی افتیم ؟ 

اینکه مطمئنم من برای اون "آره فلانی .. باهاش حرف میزنم ، میشناسمش" هستم .

دیشب

+ Thursday, 10 Farvardin 1402، 11:17 PM | Thursday, 10 Farvardin 1402، 11:17 PM | lether ..

جوری که دیشب مثل چی تو حال خودم نبودم و زنگ زدم بهش ، تقریبا بهش اعتراف کردم و صبح زدم زیرش که اره تو حال خودم نبودم چرت و پرت گفتم و الان اعتراف کودکانه من تبدیل به جوک شده برامون .

؛

+ Sunday, 6 Farvardin 1402، 01:32 PM | Sunday, 6 Farvardin 1402، 01:32 PM | lether ..

خیلی میخوام که بگم "از دست دادن فلان چیز خیلی برام سخته" ولی سخت نیست . هر لحظه آمادگی اینو دارم که هرچیزی رو از دست بدم . 

دلم تنگ بشو نیست و خیلی کم پیش میاد دلتنگ بشم ، تمام دلم تنگ شده ها فقط برای باز کردن بحث بوده یا به جای دوستت دارم ازشون استفاده کردم .

این اهمیت ندادن خیلی خوبه اما فکر کنم دیگه خسته شدم از این که برام مهم نباشه

me and i
about us

متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.